یسنایسنا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

سلام مامان ! ... من بدنیا اومدم

عقیقه شدی : ...

*** ع قیقه برای فرزند, برای کسی که قادر بر انجام آن است,‌ مستحب مؤکد است و اگر عقیقه به تأخیر افتاد تا هنگام بلوغ کودک, انجام آن به وسیله پدر مستحب است و پس از بلوغ تا پایان عمر به وسیله خود شخص مستحب می‌باشد.»  گفته شده است که فرزند در گرو عقیقه است؛ یعنی اگر عقیقه نکنید, فرزند در معرض مرگ و بلا قرار دارد. ...
23 دی 1393

شاید مادر بدی ام : ...

*** کاش یه چیزی مثل دماسنج بود که معیار خوبی و بدیه مادر رو میسنجید تا من این همه استرس نداشته باشم حاج خانوم یسنا ایشالا اسفند میره مکه تولدت مبارک بابا یه روز خونه ی عزیز دهه اول محرم عکس العملت نسبت به لباس نو باید هرچه سریع تر دکمه ای پاپیونی چیزی ازش بکنی تا دلت خنک بشه تو کارت واکسن قدت با پسرا یکیه قد و بالای تو رعنا رو بنازم داش منشی کلاااااااا یه لنگ کم داری هر صبح کارم اینه که فکر غذات باشم اصلا دلم نمیخواد سهل انگاری کنم یعنی هر روز باید غذای جدید بخوری باز یه غذا واسه صبحانه فردات باید درست کنم تا صبح غذات گرم باشه راحت از گلوت پایین بره ولی هرچی بیشتر سعی میکنم تو ب...
22 دی 1393

ماهگرد دهمت مبارک : ...

*** اولین شب یلدا با حضور تو طولانی تر شد و شیرین تر از هر سال یه روز رفتیم مزون کودک خاتون کوچولو و ازت عکس سنتی گرفتیم خیلی ساکت بودی اصلا تصورش رو هم نمیکردیم . خانومه عکاس میگفت خیلی هم هوشیاری به اطرافت خیلی دقت داشتی ...
18 دی 1393

ماهگرد نهمت مبارک : ...

*** ماهگرد نهم بابایی پیشمون نبود و سرشار از دلتنگی گذشت . بابا جونی رفته بود کربلا زیارتش قبول قرار شد دیگه تنهایی نره چون بدون اون به ما خوش نمیگذره یه روز جمعه که گفته بودم عمع نهار بیاد خونمون همسایه بغلی نذری آبگوشت داشت مارو هم دعوت کرد و اینچنین شد که رفتیم بیرون ...
18 آذر 1393

نذرمو ادا کردم خدا قبول کنه : ...

*** نذر کردم اگه خدا بهم یه بچه سالم بده یه سفره حضرت ابوالفضل بندازم و خدا چند ماهه حاجتمو داده ایشالا همه حاجت روا بشن بگو آمین ... همه تو این نذر بهم کمک کردن دوست عزیزم تکتم جون کار تزئینات خرما و آجیل مشکل گشا و سبزی و به عهده گرفت  .عمه معصوم که قربونش برم همه غذاهارو درست کرد آش شله زرد عدس پلو .زن عمو مریم هم تو چیدن سفره و تزئینش کمکمون کرد و حسابی عالی بود همه چیز حدودا 70 تا مهمون داشتیم .دست باباجونی هم درد نکنه بخاطر خرید لوازم .   ...
3 آذر 1393

یا علی اصغرابن الحسین : ...

*** در شور حسینی تو هم شیون بزن مادر ... از دیشب همه ی کارامو کرده بودم که صبح بریم همایش شیرخوارگان حسینی حرم اما انگاری قسمت نبود چون هم شما خرابکاری کرده بودی و کلی معطل شدیم تا بشورمت و لباساتو عوض کنم هم دم در بابایی افتاد تو جوب مامان زری و بابایی و خاله و دایی جون حرم منتظر ما بودن ولی ما نرسیدیم و رفتیم خونه عزیز جون روضه و شبم میبرمت هیات طفلان پیش عمو رضا . الان که تو رو دارم میفهمم حضرت رباب چی کشیده ؟ خیلی سخته درکش برای ما   چند شبه تب میکنی و خیلی بی قراری خواب راحتی نداری به حق علی اصغر که همه بچه ها بیمه اون باشن تو هم زودی خوب شی مادر ...
9 آبان 1393