یسنایسنا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

سلام مامان ! ... من بدنیا اومدم

ماهگرد هفتم مبارک : ...

*** دیگه دخترم داره خانومی میشه واسه خودش صبح که از خواب پا میشی یه ساعت زیر پتویی کلا میونه خوبی با سرما نداری اینم خانوم شمالی ما من تو را تی قربات تی بلا می سر جیگر من نفس من داره به من نگاه میکنه که پاشو منو راه ببر نمیخواد اینارو ثبت کنی مامان تنبل الان مهم منم نه اینا هی چه زمان زود میگذره الان سختیش کمتره زود داره میگذره اوایل واقعا پدر درار بود امروز مولودی دعوتیم با دختری میریم آقای پدر امشب در مغازشون به مردم شیرکاکائو و کیک میدن یعنی واسه همه ی اعیاد یه چیزی میدن کام مردم شیرین شه خدا قبول کنه دختری غذا خیلی دوس داره دست هرکی چیزی ببینه دهنشو باز و بسته میکنه آدم کوفتش میشه چیزی بخوره ...
18 مهر 1393

شازده کوچولو : ...

*** شازده کوچولو یه فروشگاهه که منو بابایی هرماه از اونجا برات اسباب بازی فکری و کتاب میخریم اینم هدیه روز دختر از طرف مامان زری شنیدیم طرف کتاب خونه ولی نه کتاب خوووور ...
8 مهر 1393

سوتی های من رو تو : ...

*** روم سیاه مادر... یه سوتی هایی دادم ولی میگم دیگه ... اینجانب مامان الی یبار داشتم کلاه سرت میکردم بعد حواسم نبود کشیدم از سرت و همون چهار لاخ شیویدتم کشیده شد و گریه کردی یبارم اومدم عروسکاتو نشونت بدم یهو جستی زدی بگیریش دستت خورد به لبه شیشه ی ویترین و برید و خونی شد شما که دردت نگرفت فقط من خیلی هول کردم خونتو دیدم یبارم داشتم بهت شیر میدادم رو پام بودی یهو باباتو دیدی اومدی بری سمتش از رو پام با صورت خوردی زمین و از صدای جیغ من زدی زیر گریه یبارم اومدم گذاشتمت رو تخت خودمون رفتم وضو بگیرم اومدم دیدم به لبه تخت چنگ انداختی پاهاتم رسیده به زمین تا اومدم به خودم بجنبمو بگیرمت از پشت افتادی بازم با صدای جیغ من گریه کردی وگر...
7 مهر 1393

روزمرگی های یسنا :

*** یسنا خانوم ما .... صبح ساعت 10 از خواب بیدار میشه منم سریع میرم حریره بادومشو درست میکنم میارم صبحونشو میدم بعد نیم ساعت باز میزارمش بعد میشورمش بعد پوشکش میکنم و میخوابونمش یه ساعت دیگه میخوابه دیگه بیدار که بشه باهاش بازی میکنم کتاب میخونم راش میبرم و در طول روز کمتر میخوابه نهار سوپ بهش میدم ساعتای 2 بعدشم نهار خودمونو میخوریم و استراحت میکنیم اگه بزاره دیگه بعد از ظهر هم بهش شیر با بیسکویت مادر یا سرلاک میدم و شبم یه چیزی میدم که زیاد واسه شیر خوردن پا نشه شبا به زور ساعت 12 میخوابه و حسابی تا صبح واسه شیر خوردن پا میشه و کلی غلت میزنه باید از تو سالن برم بیارمش خخخخخخخخخ ...
6 مهر 1393

خاطرات شیرین : ...

*** نفس مامان تو دنیات رنگارنگه خیلی هم شیرینی هر وقت میخوام بنویسم یهو گریه میکنی و بازی میخوای در نتیجه من همه چیزو عکس میگیرم چون تمام کارات طبق روالصورت میگیره مثل همه بچه های هم سن خودت پس بعدها تو نی نی سایت بخونشون اینم هدیه عزیز یکم شلوارش بلنده تا زمستون اندازت میشه زبون درازی میکنییییییییییی یسنا در اسارت سنگر گرفتی مامانی خیز برمیداری ...   ...
3 مهر 1393
1