*** این لقبیه که زینب جون برات گذاشته (دختر عموت) و واقعا بهت میاد ... دیشب به همراه عمه و دوستش ملیحه رفتیم پارک ملت واسه افطاری سوپ و کوکو سبزی و حلوا و مخلفاتش رو برده بودیم خیلی داشت خوش میگذشت که تو دخمل غرغروی مامان زدی زیر گریه و ساکت نمیشدی بینش هی نفس میگرفتی و دوباره شروع میکردی به ونگ زدن واییییییییییی خیلی بده اعصابمون بهم ریخته بود .عمه بیچاره این قدر راه بردت تا خوابت برد و مجبور شدیم زودم راه بیوفتیم سمت خونه تازه فشارش افتاده بود بنده خدا از دست تو قرتی خانوم