یسنایسنا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

سلام مامان ! ... من بدنیا اومدم

شمارش معکوس : ...

*** ساعتای آخر دیرتر میگذره ..... یه شب با بابایی رفتیم طرقبه بستنی میوه ای خوردیم یه شبم رفتیم پیتزا کج کلاه خان قرار بود یه شبم بریم سینما که نشد ایشالا با خودت البته بعید میدونم دیشب مجلس بله برون حمیده و ابوالفضل بود امشب مراسم اصلیشونه تو تالار که منم دعوتم میخوام برم ببین چه مامان خجسته ای داری دخملم تا لحظه اخر میخوام خوش بگذرونم که بعد بیای یکمی محدود میشم توروخدا قول بده مامانی اذیتم نکنی زودی بیای بیرون مثل ماهی سر بخوری بیای بخلم باشههههههههه خیلی خوابیدن شبا برام عذاب آور شده زجر میکشم از درد .......... ...
16 اسفند 1392

سال 93 سه نفر میشیم : ...

*** داریم کم کم به روزای آخر نزدیک میشیم کوچولوی قشنگم تو هم جات تنگ شده شرمنده مامانی دیشب با آقای پدر رفتیم آخرین پیتزای دو نفره مون رو خوردیم کجا؟ پیتزا کج کلاه خان .... همونجا که کلی خاطره های قشنگ با بابایی داریم چه از قبل عقدمون چه دوران نامزدی و تاهل و بارداری خیلی چسبید بابایی همیشه یه برش آخر رو میزاره واسه من ...یعنی واسه تو دیگهههههههه قربونت برم ناناسم هنوز واسه اسمت دو دلم موندم چیکار کنم هر کی یه چیزی میگه نمیشه خودت بیای به خوابم بگی چی میخوای این قده ترش میکنم معدم میسوزه راه گلوم زخم شده دیگه خیلی معدم کوچیکه هضم نمیشه غذاهام خفم میکنه مامانی قول بده طبیعی بدنیا بیای آبرومو نبری ها رو سفیدم کنی جلو خانواده خودمو ...
13 اسفند 1392

پایان انتظار : ...

****سوره انشقاق**** *ای انسان البته با هر رنج و مشقت در راه طاعت و عبادت حق بکوش که عاقبت حضور پروردگار خود می روی(۶) دیگه چیزی نمونده طاقت بیار دخترکم یکشنبه هفته دیگه تو بغلمی در حال شیر خوردن ایشالاااااااااا هر روز دارم سوره انشقاق رو میخونم میخوام تعدادش رو بیشتر کنم تا خدا کمکم کنه بتونم زایمان راحتی داشته باشم میخوام تا دم در بهشت برم اما هنوز زوده باید پیشت بمونم و بزرگت کنم .این هفته دارم کارای خونه رو انجام میدم کمی هم پیاده روی میکنم با  بابایی هر هفته میریم بیرون کباب میخوریم که تپلی تر بشی .تنت سالم باشه مریض نشی . دو شب پیش رفتیم طرقبه بستنی میوه ای خوردیم همون جایی که قبل عقدمون رفتیم و حتی در دوران عقد و متاهلی خ...
12 اسفند 1392

آخرین زمستون دو تایی = اولین بهار سه تایی : ...

*** کم کم داری تشریف فرما میشی دخترکم چند روزی بود دنده سمت چپم به شدت درد میکرد چنان موقع نشستن و خوابیدن و پهلو به پهلو شدن و دست شویی رفتن و خلاصه هر کاری اذیت بودم که جیغم میرفت هوااااااااا هیچ چاره ای هم نداشتم شما رشد کردی جا واسه ما نزاشتی ماشالا خوب خودتو توی دل ما جا کردی .... کلا راحتی مامان جان نه؟ عزیز میخواست منو ببره پیش شکسته بند که خیلی میترسیدم گفتم 9 ماه صبر کردم این یه هفته هم روش ...... وزنت تو 36 هفتگی 3 کیلو بود موندم طبیعی رو انتخاب کنم یا سزارین ؟ واقعا سخته منم که اصلا تحمل درد ندارم به اندازه کافی تو این مدت درد کشیدم ایشالا همه چی به خوبی و خوشی تموم بشه ساک خودمو خودتو به کمک بابایی بستم اون جوراب کوچولوتو...
4 اسفند 1392

عکس سیسمونی : ...

*** دلم برای کودکی ام تنگ شده ..نه استرسی بود نه نگرانی ..نه غصه ای و نه دلواپسی در دنیا. کودکیت سرشار از لذت دختر دلبندم . http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=671908&PageNumber=25 اینم عکسا     ...
2 اسفند 1392

ماهگرد هشتم : ...

*** زن شاد زنی نیست که هیچگونه نگرانی ندارد .زن شاد زنی است که نگرانی دارد ولی نمیگذارد نگرانی ها او را شکست دهند . این ماه هم به خیر و خوشی گذشت فقط وارد ماه نه که شدم حسابی سنگینم و درد دارم خوابیدنم سخته .ترش میکنم. راحت نمیتونم غلت بزنم. خیلی زود گشنم میشه.یکمی هم عصبی شدم اتاقت چیده شده فقط مونده عکساشو بزارم مامانی. یه کلیپ هست روند رشد جنین رو نشون میده امروز دیدمش کلی قربون صدقت رفتم تو هم تکون میخوردی فدات شم . دیگه دلم میخواد زودتر بیای خسته شدم هی وزنم داره میره بالاتر .فکر میکنم مسئولیتم زیاد میشه و محدود میشم اما بابایی کلی دلداریم میده کههمه چی به روال عادیش برمیگرده . ...
26 بهمن 1392

پا به ماه شدم : ...

*** چه حس قشنگی . چقدر آرزوی این ماهو کشیدم تا بهش برسم . دیشب رفتیم مطب دکتر شادیان خیلی شلوغ بود چون جانبود بشینیم منم رفتم زیست خاور یه دوری زدم یه ریسه اسم برات خریدم خیلی خوشگله دخمل نازم . بابات اصلا حوصله خرید و راه رفتن تو بازارو نداره یه جا نشست . منم که اصلا خسته نمیشم خخخخخخخ . دکتر گفت همه چی خوبه نامه بستریمو داد .راستی صدای قلبتو ضبط کردم واسه بابایی گذاشتم داشت میمرد از خوشحالی یه ذوقی کرده بود که بیا و ببین . برگشتنی هم رفتیم آبمیوه رضا ... من شیرنارگیل خوردم و بابایی شیرموز حسابی مزه داد تو هم که عاشق چیزای شیرینی وولوولک ...
22 بهمن 1392

اضافه وزن : ...

*** مامانی از چاقی نمیترسه .مهم اینه که تو سالم بدنیا بیای ... قدم 158 وزنم قبل بارداری 58 بود و حالا 68 تازه 1 ماهه دیگه مونده تا بیای بغلم اما من به وفور میوه میخورم و آجیلی و شیرکاکائو خداکنه سالمو خوشگل باشی روسفیدم کن مامانم ...
16 بهمن 1392