یسنایسنا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

سلام مامان ! ... من بدنیا اومدم

اولین قهقهه : ...

*** هیچی تو این دنیا برام شیرین تر از صدای قهقهه تو نیست باور کن ... داشتم باهات حرف میزدم دستمم به صورتت میکشیدم یهو با صدای بلند خندیدی چه صوت جالبی داره خندت الهی قربونتتتتتتتتت برم مادررررررررررر بازم برام بخند ..... جالب اینجاست که صدای گریه هاتم خوردنیه وقتی گشنت میشه و چونت میلرزه ووووووی میخوام گازت بگیرم .. امروز عزیز جونت از کربلا میاد خیلی دلتون واسه هم تنگ شده مطمئنم . امروز آرایشگاهم میخوام برم و تورو بزارم خونه عمه جونی خیلی دلم میسوزه برات چون باید بهت شیرخشک بدن اگه گشنت بشه تازه دلمم میجوشه یه جا تنهات بزارم خودم نباشم پیشت . توروخدا منو ببخش مامانی دلم پوسیده میخوام یه تنوعی بدم وگرنه یه سالو خورده ای نرفتم ...
28 خرداد 1393

ماهگرد سومت مبارک : ...

*** 3 ماه گذشت از قشنگترین روزای زندگیت مامانی یکم پاش اوفه شده دعا کن زودی خوب شم عشقم بخاطر تو داروهامو نمیخورم آخه اگه بخورم رو شیرم تاثیر بدی میزاره و بهت تا 4 ساعت نباید شیر بدم اما من درد رو تحمل میکنم بخاطر فسقلی نازم ...
18 خرداد 1393

مامان عکاس : ...

آخ که چه حالی میده وقتی میخوام ازت عکس بگیرم .فقط حیف الان باید عرقم دربیاد تا وادارت کنم یه لبخند بزنی آخراش دیگه حرصت میگیره میزنی به داد و هوار ولی از هر 10 تا عکس یکیش جالب از کار درمیاد حیف که نمیشه اینجا بزارم ...
13 خرداد 1393

شیره جون یا شیره بادوم : ...

***  شیره ی جان میدهمت نوش کنی کاش میدانستی غم تنهایی وشیدایی و بی بال شدن بیت اول معنای خاصی نداشت خخخخخ   چند روزه دارم بهت شیره بادوم میدم از 3 تا شروع کردم تا الان که 10 تا شده با نبات شیرین میکنم تو شیشه میریزم و عینهو چی میخوری فسقلی . نمیدونم کدومشو بیشتر دوست داری شیر من؟ یا شیره بادوم راستشو بگو فسقلی   خیلی شیرین بازی درنیار قورتت میدم هاااااااا صبح ها که سرخوشی خیلی میخندی به درو دیوار هم میخندی . دیروز مادر جون اومده بود خونمون با خاله و دایی حسابی بازی کردی و خسته شدی چه خبره این قدر نم میزنی مادرجان فکر دستای منم بکن ...
2 خرداد 1393

دلتنگی : ...

*** گاهی وقتی میگویم " حالم خوبه " دوست دارم کسی در چشمانم نگاه کند و بگوید " راستشو بگو " دلم تنگ شده واسه بابایی با اودن تو خیلی بخاطر مشغله های کاری و فکری از هم دور شدیم دلم واسه جفتمون میسوزه حالا تو تنهایی اگه یه کوچولوی دیگه به جمعمون اضافه بشه نمیدونم چی میشه مطمئنن بهتر نمیشه باید خیلی سعی خودمو بکنم تا افراط و تفریط نشه     با وجود دوست داشتنت هم من هم بابا حسین دلمون میخواد بیشتر برای هم وقت بزاریم اما آخرشم تا وقت گیر میاریم میایم سمت تو و دلبری های تو ...
2 خرداد 1393

دخترم اوفه شده : ...

*** واکسن دو ماهگیت با موفقیت زده شد ممنون که صبور بودی صبح زود با عزیز جون بردیمت بهداشت صادقیه قد 59 و وزن 5200 و دور سرت 38 رو گرفتن همه چیت نرمال بود    بعد دو تا واکسن زدن به پاهات که گریه کردی قربون اون اشکات بره مامان گوله گوله از چشای نازت میاد پایین عزیز قنداقت کرد هر 4 ساعت بهت قطره استا دادم و شبم بیدار موندم بالاسرت تند تند درجه تبت رو گرفتم که تب نکنی .خداروشکر تا 24 ساعت خوب شدی خطر رفع شد دلبندم تا واکسن بعدیت 2 ماه دیگه مونده استراحت کن عشقم ...
24 ارديبهشت 1393

زیارتت قبول : ...

*** در دومین ماهگردت رفتی پابوس آقامون و برای همه نی نی کوچولوها دعا کردی خادمین حرم بوست کردن زوارها میبوسیدنت و به پاکی و لطافتت غبطه میخوردند خوشبحالت دخترم     ...
19 ارديبهشت 1393

دومین ماهگردت مبارک : ...

*** یکی یکی داری پله های بزرگ شدنت رو طی میکنی بیا باهم قدم برداریم تو بزرگ شو من به پای تو پیر شم .... فرزند عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی صبور باش و مرا درک کن اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم راکثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم صبور باش و به یاد بیاور کههمین کارها را به تو یاد دادم اگرزمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و حرفهایمرا قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا ده، همانگونه که من در دوران کودکی بهحرفهای تکراریت بارها و بارها با عشق گوش فرا دادم اگر زمانی را برای تعویض من میگذاریبا عصبانیت این کار را نکن و به یاد بیاور، وقتی کوچک بودی، من نیز مجبورمی شدم روزی چند با...
18 ارديبهشت 1393