یسنایسنا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

سلام مامان ! ... من بدنیا اومدم

روزمرگی های یسنا :

*** یسنا خانوم ما .... صبح ساعت 10 از خواب بیدار میشه منم سریع میرم حریره بادومشو درست میکنم میارم صبحونشو میدم بعد نیم ساعت باز میزارمش بعد میشورمش بعد پوشکش میکنم و میخوابونمش یه ساعت دیگه میخوابه دیگه بیدار که بشه باهاش بازی میکنم کتاب میخونم راش میبرم و در طول روز کمتر میخوابه نهار سوپ بهش میدم ساعتای 2 بعدشم نهار خودمونو میخوریم و استراحت میکنیم اگه بزاره دیگه بعد از ظهر هم بهش شیر با بیسکویت مادر یا سرلاک میدم و شبم یه چیزی میدم که زیاد واسه شیر خوردن پا نشه شبا به زور ساعت 12 میخوابه و حسابی تا صبح واسه شیر خوردن پا میشه و کلی غلت میزنه باید از تو سالن برم بیارمش خخخخخخخخخ ...
6 مهر 1393

خاطرات شیرین : ...

*** نفس مامان تو دنیات رنگارنگه خیلی هم شیرینی هر وقت میخوام بنویسم یهو گریه میکنی و بازی میخوای در نتیجه من همه چیزو عکس میگیرم چون تمام کارات طبق روالصورت میگیره مثل همه بچه های هم سن خودت پس بعدها تو نی نی سایت بخونشون اینم هدیه عزیز یکم شلوارش بلنده تا زمستون اندازت میشه زبون درازی میکنییییییییییی یسنا در اسارت سنگر گرفتی مامانی خیز برمیداری ...   ...
3 مهر 1393

نیم سالگیت مبارک : ...

*** قندک مامان شش ماهش تموم شده یعنی نصف یه سالش شده الهی قربونت برم که هنوز مو نداری همه میگن انگار پسره خخخخخ نگران نباش در عوض موهات پرپشت میشه . واکسنت رو هم زدم دیگه تا یه سالگی واکسن نداری ولی خیلی اذیت شدی مامانی دلم برات کلی سوخت . ...
18 شهريور 1393

سرماخوردگی بد : ...

*** دخمل گلم سرماخورده همش تقصیر منه آخه بعد حموم کی بچه رو میبره بیرون ؟ ... از دماغش آب میاد سرفه و عطسه میکنه شبا حسابی بد خوابی میکنه بعد 6 ماه بردمش دکتر میشه گفت اولین مریضیشه ایشالا آخریش باشه دیگه دخملم رنگ مریضی رو نبینه دکتر شیخانی بهش قطره استامینی فن و شربت دیفن هیدرامین و قطره بینی داده گفت خفیفه زود خوب میشه . ...
10 شهريور 1393

زنان بی شوهر : ...

*** عمه معصوم یه دوستی داره به اسم ملیحه که ایشون دان 2 کاراته دارن بعلههههه ما همچین دوستایی داریم ما بدون شوهرامون میریم بیرون این هفته رفته بودیم کوهسنگی خیلی خوش گذشت شماهم خیلی دختر خوبی بودی یه همبازی هم داری به اسم سبحان از خودت یه ماه بزرگتره . ...
9 شهريور 1393

روزت مبارک دخترم :‌ ...

*** میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت / میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسید/میشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا کـشید روز دختر مبارک عمه جون و بابایی و دوتا مامان بزرگا پول بهت دادن تا برات لباس بخرم گلم ...
6 شهريور 1393

پابوس آقا : ...

*** دیشب با باباجونی رفتیم حرم زیارت تو دفعه دومته که میری زیارت خیلی نق نق کردی مجبور شدیم زود برگردیم سر راهمون رفتیم فالوده خوردیم دستتو میکردی تو فالوده شکمویی دیگه چیکارت کنم؟ ببین برات چه کتابایی خریدیم از انتشارات آستان قدس رضوی ایشالا که مثل اسمت عبادت کننده خدا باشی ...
6 شهريور 1393

بد انق : ...

*** نمیدونم چی بگم یه وقت ناشکری نباشه ولی خداییش خیلی بد انقی مامان جون هرجا میریم مکان و اطرافیان برات غریبن اصلا عادت نمیکنی وای که خونه مادربزرگت چقدر اذیت کردی اصلا نخوابیدی چشات کاسه خون شده بود . دیگه کریر برات محیط امنی نیست این لباس واسه 9ماهگی مهدیه بوده که حالا داره عروس میشه اینم وقتی تو تخت تنهایی و گوش هزارپا رو میخوری دختر جوجو ...
28 مرداد 1393