یسنایسنا، تا این لحظه: 10 سال و 23 روز سن داره

سلام مامان ! ... من بدنیا اومدم

ماهگرد دهمت مبارک : ...

*** اولین شب یلدا با حضور تو طولانی تر شد و شیرین تر از هر سال یه روز رفتیم مزون کودک خاتون کوچولو و ازت عکس سنتی گرفتیم خیلی ساکت بودی اصلا تصورش رو هم نمیکردیم . خانومه عکاس میگفت خیلی هم هوشیاری به اطرافت خیلی دقت داشتی ...
18 دی 1393

ماهگرد نهمت مبارک : ...

*** ماهگرد نهم بابایی پیشمون نبود و سرشار از دلتنگی گذشت . بابا جونی رفته بود کربلا زیارتش قبول قرار شد دیگه تنهایی نره چون بدون اون به ما خوش نمیگذره یه روز جمعه که گفته بودم عمع نهار بیاد خونمون همسایه بغلی نذری آبگوشت داشت مارو هم دعوت کرد و اینچنین شد که رفتیم بیرون ...
18 آذر 1393

نذرمو ادا کردم خدا قبول کنه : ...

*** نذر کردم اگه خدا بهم یه بچه سالم بده یه سفره حضرت ابوالفضل بندازم و خدا چند ماهه حاجتمو داده ایشالا همه حاجت روا بشن بگو آمین ... همه تو این نذر بهم کمک کردن دوست عزیزم تکتم جون کار تزئینات خرما و آجیل مشکل گشا و سبزی و به عهده گرفت  .عمه معصوم که قربونش برم همه غذاهارو درست کرد آش شله زرد عدس پلو .زن عمو مریم هم تو چیدن سفره و تزئینش کمکمون کرد و حسابی عالی بود همه چیز حدودا 70 تا مهمون داشتیم .دست باباجونی هم درد نکنه بخاطر خرید لوازم .   ...
3 آذر 1393

یا علی اصغرابن الحسین : ...

*** در شور حسینی تو هم شیون بزن مادر ... از دیشب همه ی کارامو کرده بودم که صبح بریم همایش شیرخوارگان حسینی حرم اما انگاری قسمت نبود چون هم شما خرابکاری کرده بودی و کلی معطل شدیم تا بشورمت و لباساتو عوض کنم هم دم در بابایی افتاد تو جوب مامان زری و بابایی و خاله و دایی جون حرم منتظر ما بودن ولی ما نرسیدیم و رفتیم خونه عزیز جون روضه و شبم میبرمت هیات طفلان پیش عمو رضا . الان که تو رو دارم میفهمم حضرت رباب چی کشیده ؟ خیلی سخته درکش برای ما   چند شبه تب میکنی و خیلی بی قراری خواب راحتی نداری به حق علی اصغر که همه بچه ها بیمه اون باشن تو هم زودی خوب شی مادر ...
9 آبان 1393

گوشواره : ...

*** گوش دخملی سوراخه اما هنوز گوشواره نداره ... کله ای که مو نداره کلیبس میخواد چیکار؟ مامان بچه داری سخته ؟ نترسین شبه نیست ...یسنا زیر چادره ... مامان سردمه پتو بیار ... ...
27 مهر 1393

ماهگرد هفتم مبارک : ...

*** دیگه دخترم داره خانومی میشه واسه خودش صبح که از خواب پا میشی یه ساعت زیر پتویی کلا میونه خوبی با سرما نداری اینم خانوم شمالی ما من تو را تی قربات تی بلا می سر جیگر من نفس من داره به من نگاه میکنه که پاشو منو راه ببر نمیخواد اینارو ثبت کنی مامان تنبل الان مهم منم نه اینا هی چه زمان زود میگذره الان سختیش کمتره زود داره میگذره اوایل واقعا پدر درار بود امروز مولودی دعوتیم با دختری میریم آقای پدر امشب در مغازشون به مردم شیرکاکائو و کیک میدن یعنی واسه همه ی اعیاد یه چیزی میدن کام مردم شیرین شه خدا قبول کنه دختری غذا خیلی دوس داره دست هرکی چیزی ببینه دهنشو باز و بسته میکنه آدم کوفتش میشه چیزی بخوره ...
18 مهر 1393

شازده کوچولو : ...

*** شازده کوچولو یه فروشگاهه که منو بابایی هرماه از اونجا برات اسباب بازی فکری و کتاب میخریم اینم هدیه روز دختر از طرف مامان زری شنیدیم طرف کتاب خونه ولی نه کتاب خوووور ...
8 مهر 1393

سوتی های من رو تو : ...

*** روم سیاه مادر... یه سوتی هایی دادم ولی میگم دیگه ... اینجانب مامان الی یبار داشتم کلاه سرت میکردم بعد حواسم نبود کشیدم از سرت و همون چهار لاخ شیویدتم کشیده شد و گریه کردی یبارم اومدم عروسکاتو نشونت بدم یهو جستی زدی بگیریش دستت خورد به لبه شیشه ی ویترین و برید و خونی شد شما که دردت نگرفت فقط من خیلی هول کردم خونتو دیدم یبارم داشتم بهت شیر میدادم رو پام بودی یهو باباتو دیدی اومدی بری سمتش از رو پام با صورت خوردی زمین و از صدای جیغ من زدی زیر گریه یبارم اومدم گذاشتمت رو تخت خودمون رفتم وضو بگیرم اومدم دیدم به لبه تخت چنگ انداختی پاهاتم رسیده به زمین تا اومدم به خودم بجنبمو بگیرمت از پشت افتادی بازم با صدای جیغ من گریه کردی وگر...
7 مهر 1393